من دغدغه دارم که این روزها در سرزمینی زندگی می کنم که در آن دویدن سهم کسانی است که نمی رسند و رسیدن حق کسانی است که نمی دوند.
خرید عینک آفتابی" target="_blank" >خرید عینک آفتابی 1
خيال خيس 1
عینک آفتابی" target="_blank" >عینک آفتابی 1
دوستتدارم.... 1
خرید ساعت مردانه عقربه دار 1
ساعت کاسیو 1
بهترين ها را براي بهترين ها در نظر ميگيريم 1
خرید عینک آفتابی 1
منابع وسوالات و جزوات دکترا 1
...::: پیکووال :::... 1
کشتی گیر 1
خرید عینک آفتابی 1
بچه سومي ها 1
ماكسيما 1
I LOVE YOU 1
*كلبه ي وحشت* 1
نـ ـفـ ـس 1
ღکمپ عشقღ 1
YدختردبیرستانیY 1
يه شب مهتاب 1
روزگار تلخ 1
فيسبوك آبي 1
emo girl 1
دختري از جنس كره 1
رویای بی انتهای من 1
تاپ رنگ 1
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
صیغه یابی
جلو پنجره زوتی
درگاه پرداخت

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اقیانوس اشک و آدرس mylove1680.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 28
بازدید کل : 32161
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->


 

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
 خدا گفت : نه
 آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه  
 روح تو کامل است . بدن تو موقتی است  
من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد
 خدا گفت : نه
 شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است
من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد
 خدا گفت : نه  
خوشبختی به خودت بستگی دارد من به تو برکت می دهم
من از خدا خواستم تا از درد ها
 آزادم سازد
 خدا گفت : نه
 درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد
من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
 خدا گفت : نه
 تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی
من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید
 خدا گفت : نه
 من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری
من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
    خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی
برای دنیا تو ممکن است فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر، تو ممکن است به اندازۀ دنیا ارزش داشته باشی
داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و برکت خواهی یافت

 

 



+ نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 20:7 توسط افشین |

 

 اگه میخوای ارزش ده سال رو بفهمی،از زوجی که تازه از هم جدا شده اند بپرس
اگه میخوای ارزش چهار سال رو بفهمی ...از یه فارغ التحصیل بپرس
اگه میخوای ارزش یک سال رو بفهمی ....از یه محصل که در امتحان آخر سال  مردود شده بپرس
 اگه میخوای ارزش 9 ماه رو بفهمی ....از یه مادر که تازه نوزادش رو به دنیا اورده بپرس 
اگه میخوای ارزش یک ماه رو بفهمی ...از یه مادر که نوزاد نارسی رو به دنیا آورده بپرس
  اگه میخوای ارزش یک ساعت رو بفهمی ...از عاشقانی که چشم انتظار ملاقات همدیگر هستند بپرس
وقتی ارزش یه دوست رو میفهمی که از دستش بدی
زمان برای هیچکس صبر نمیکنه
وهر لحظه از عمر مانند یک گنج گرانبهاست
و وقتی ارزشمندتر میشه که بتونی  اونو  با کسی که برات مهمه  سپری کنی


+ نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:28 توسط افشین |

 

دو قطره آب اگر كنار هم قرار بگيرند چه مي كنند؟
جواب: آنها تصوير قطره ديگر را در خود ديده وبه هم مي پيوندند و يك قطره بزرگتر تشكيل مي دهند.
اگر چند سنگ به هم نزديك شوند چه مي شود.؟
آنها هيچ گاه با هم يكي نمي شوند.
شايد تصوير سنگ ديگر را تا حدودي در خود ببينند!
هر چه سخت تر و قالبي تر باشيد فهم ديگران برايتان مشكلتر و در نتيجه احتمال بزرگتر شدنتان نيز كاهش مي يابد.
مهارتهائي كه شما را در جهت آرامش، بزرگوار تر و اجتماعي تر شدن كمك خواهد كرد را به ياد داشته باشيد
نرمي، بخشش، مدارا، پشتكار
حال چه چيزي سخت تر و مقاوم تر است.
آب يا سنگ!؟
اگر سنگي از كوه سرازير شود و به مانعي برخورد كند چه مي كند؟
1.   اگر مانع كوچك باشد از روي آن عبور مي كند.
2.   اگر متوسط باشد آن ر ا در هم مي شكند.
3.   اگر بزرگ تر باشد پشت آن مي ايستد تا تقدير بعدي چه باشد.
 
اما آب چه مي كند:
ابتدا سعي مي كند مانع را با خود همراه كند
اگر نتوانست
آنگاه بدون دردسر به دنبال فرار از كوچكترين روزنه مي گردد
و اگر نتوانست
صبر مي كند تا به اندازه كافي قوي شود آنگاه يا از روي مانع عبور مي كند و يا مانع را در هم مي شكند
آب در عين نرمي و لطافت در مقايسه با سنگ به مراتب سر سخت تر و در رسيدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
 سنگ، پشت اولين مانع جدي مي ايستد ولي آب راه خود را به سمت دريا مي يابد
در زندگي بايد معناي واقعي سرسختي و استواري و مصمم بودن را در دل نرمي و گذشت جست وجو كرد.
گاهي لازم است كوتاه بيائي
گاهي نگاهت را به سمت ديگري بدوز
صبور بايد بود
اما هميشه مصمم


+ نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:55 توسط افشین |

 

بدن شما به طور روزانه مقدار زيادي امواج الكترومغناطيس دريافت ميكند.
شما امواج الكترو مغناطيس را از طريق تجهيزات الكتريكي كه استفاده مي كنيد و نمي توانيد كنار هم بگذاريد دريافت مي كنيد.
همچنين از طريق لامپهاي روشن كه حتي براي يكساعت هم خاموش نمي شود.
شما منبعي هستيد كه مقدار زيادي امواج الكترومغناطيس دريافت مي كنيد.به عبارت ديگر شما با امواج الكترومغناطيس شارژ مي شويد بدون اينكه بفهميد!
سردرد هستيد! احساس ناراحتي مي كنيد!تنبلي در كار و درد در مكان هاي مختلف!
اين را فراموش نكنيد وقتي بعضي از اين علايم را احساس كرديد!
راه حل همه اينها چيست!!؟؟
يك دانشمند غير مسلمان (از اروپا) تحقيقاتي را شامل يافتن بهترين روش براي خارج كردن امواج الكترومغناطيسي كه به بدن آسيب مي رساند را انجام داده است.
با گذاشتن پيشاني تان بيشتر از يك بار بر زمين، زمين امواج الكترومغناطيس مضر را تخليه خواهد كرد!اين شبيه زمين كردن ساختمانهايي است كه احتمال برخورد سيگنالهاي الكتريكي (مانند رعد و برق) وجود دارد تا امواج از طريق زمين تخليه شود.
بنابراين سر را بر خاك بگذاريد تا امواج الكتريكي مثبت تخليه شود!
آنچه اين تحقيق را بيشتر شگفت انگيز مي كند: بهتر است كه پيشاني تان را بر خاك بگذاريد! و آنچه شگفت انگيزتر است اينكه:
بهترين راه كه پيشاني تان را بر خاك بگذاريد حالتي است كه رو به مركز زمين باشيد چرا كه در اين حالت امواج الكترومغناطيس بهتر تخليه خواهد شد.
 و بيشتر تعجب خواهيد كرد وقتي بدانيد بر اساس اصول علمي ثابت شده كه مكه مركز زمين است.و كعبه درست مركز زمين است!
بنابراين سجده در نمازتان
:
بهترين راه براي تخليه سيگنالهاي مضر از بدن است !
اين همچنين كمال مطلوب براي نزديكي به قادر مطلق است، او كه جهان را اينگونه خلاق آفريد !
قادر متعال همواره از ما چيزي را مي خواهد انجام دهيم كه براي خودمان مفيد و سودمند است!
موضوعاتي وجود دارد كه دليلي انجام قطعي آن نمي دانيم؛ اما دير يا زود ممكن است شما دليلش را پيدا كنيد!

در هر حال شما بايد به خداوند متعال ايمان داشته باشيد و برانيد هرآنچه براي او انجام مي دهيد بهترين براي شماست!
ما به خاك نمي افتيم تا امواج الكترومغناطيس تخليه شود، بلكه براي اطاعت خداي قادر متعال سجده مي كنيم!ما به فرمان خدا اعتقاد داريم كه هميشه در آن معرفتي است! ايمان ما بخاطر آفريننده است! او همه چيز را مي داند!
اما،از آنجا كه دليل علمي وجود دارد لازم است به مردم نشان داده شود تا هرآنچه مسلمانان انجام مي دهند را ببينند؛ اين براي همه خوب است !


+ نوشته شده در پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:17 توسط افشین |

 

 
آيا مي‏دانستيد آنهايی که از نظراحساسی بسيار قوی به نظر مي‏رسند در واقع بسيار ضعيف و شکنندههستند؟
آيامي‏دانستيد که آنهايی که زندگيشان را وقف مراقبت از ديگران ميکنند خود به کسی برایمراقبت نياز دارند؟
آيا مي‏دانستيد که  سه جمله ای که بيان آنها از همه جملاتسخت تر است  :
دوستت دارم  متاسفم و به من کمک کن  
مي‏باشد .
آيا مي‏دانستيد که کسانی که قرمز مي‏پوشند از اعتماد بيشترینسبت به خود بر خوردارند؟
آيا مي‏دانستيد که کسانی که زردمي‏پوشند از زيبايی خود لذت مي‏برند؟
و آيامي‏دانستيد که کسانی که لباس مشکی به تن مي‏کنند نمی‏خواهند مورد توجه قرار گيرند ولیبه کمک و درک شما نياز دارند؟
آيا مي‏دانستيد که زمانی که به کسی کمک مي‏کنيد اثر آن دوباربه سوی شما بر مي‏گردد؟
آيا مي‏دانستيد که نوشتن احساساتبسيار آسانتر از رودرو بيان کردن آنهاست، اما ارزش رودرو گفتن بسی بيشتر است؟
آيا مي‏دانستيد که اگر چيزی رابا ايمان از خداوند بخواهيدبه شما عطا خواهد شد؟
آيامي‏دانستيد که شما مي‏توانيد به روياهايتان جامه عمل بپوشانيد، روياهايی مانند عشق،ثروت،سلامت؟ اگر آنها رابا اعتقاد بخواهيد و اگر واقعا اين موضوع را مي‏دانستيد ازآنچه قادر به انجامش بوديد متعجب مي‏شديد!
اما به آنچه من به شما مي‏گويم ايمان نياوريد تا زمانيکهخودتان آنها را امتحان کنيد اگر شما بدانيد که کسی نياز به چيزی دارد که من گفتم وبدانيد که مي‏توانيد به او کمک کنيد متوجه خواهيد شد که آن چيز دوبار به سوی شما بازخواهد گشت
امروز توپ دوستی درزمين شماست آنرا برای کسانی که به واقع دوستان شما هستند بفرستيد (مانند من اگر يکی از آنهامي‏باشم) همچنين ناراحت نشويد اگر کسی آن رابرای شما بازپس نفرستاد شما خواهيد فهميدکه بايد اين توپ را برای کسانی که به آن نياز بيشتری دارند نگهداری کنيد ..درستهاين کاريه که شما بايد انجام بديد... :اينرابرای همه دوستانتون بفرستيد!اما بايد اين کار رو ظرف يک ساعت از زمانی که اين پيک راباز ميکنيد انجام بديد!
و حالا يک آرزو کنيد!!!!!!
حالا،
اينآخرين فرصت شماست!!
اميدوارم آرزو کرده باشيد؟
من كه ارزو كردم پرايد داشته باشم شما چي؟!!!!


+ نوشته شده در پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:8 توسط افشین |

هيچ قفلي بدون كليد نمي سازند!

خداوند نيز هيچ مشكلي را بدون راه حل نمي گذارد

انسان موفق داستان زندگي ر رنجي دارد

هر داستان ر محنتي را پاياني است موفقيت آميز

سختي ها را بپذير و براي موفقيت آماده شو

اشتباهات ديگران را قضاوت كردن آسان است و پذيرفتن خطاهاي خود چه مشكلي!

پوشيدن كفش راحت تر ازفرش كردن كل زمين است!

در اين جهان خودت را با هيچكس مقايسه نكن

چون در اين صورت خود را تحقير كرده اي

هيچ كس نمي تواند شروع بر گذشته را تغيير دهد

ولي همه مي توانند براي پاياني موفقيت آميز، شروع جديدي داشته باشند

اگر مشكلي قابلي حل است نگران وجود ندارد

اگر مشكلي قابل حل نيست نگراني چه حاصلي دارد؟اگر فرصتي را از دست دادي نگذار مدتي طولاني اشك در

چشمانت حلقه بزند

چرا كه باعث مي شود فرصت هاي بهتر پيش رويت را نبيني تغيير چهر چيزي را عوض نمي كند

ولي رويا رويي و هماهنگي با تغييرات مي تواند همه چيز را تغيير دهد

گله از ديگران فايده اي ندارد

برتاي رسيدن به آرامش روي كمال خودت كار كن

اشتباهات هنگام وقوع دردناكند

ولي بعد ها اشتباهات خود تجربه اند و راهنمايي موفقيت وقت شكست شجاع باش و هنگام پيروزي متين طلاي

گداخته جواهر مي گردد،مس چكش خورده سيم و سنگ حجاري شده مجسمه

بنا بر اين رنج بيشتر در زندگي تو را ارزشمند تر مي سازد

 



+ نوشته شده در پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 8:27 توسط افشین |

مدل کفش اسپرت

شخصي براي خريد كفش نو راهي شهر شد.

در راسته ي كفش فروشان انواع مختلفي از كفش ها وجود داشت كه او مي توانست هر كدام را كه مي خواست انتخاب كند

فروشنده حتي چند جفت هم از انبار آورد تا او آزادي بشتري براي تهيه كفش دلخواهش داشته باشد.

مرد يكي كفش ها را امتحان كرد،اما هيچكدام را باب ميلش نيافت.

هر كدام را كه ميپوشيد ايرادي بر آن وارد مي كرد،بيش از ده جفت كفش دور و برش  چيده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله ي هر چه تمام تر به كار خود ادامه ميداد

مرد ديگر داشت از خريدن كفش نا اميد ميشد كه ناگهان متوجه ي يك جفت كفش زيبا شد.آنها را پوشيد.ديد كفش ها درست اندازه پايش هستند. چند قدمي در مغازه راه رفت واحساس رضايت كرد.

بالاخرهتصميم خود را گرفت. از فروشنده پرشيد:قيمت اين جفت كفش چقدر است

فروشنده جواب داد:اين كفش ها، قيمتي ندارند

مرد گفت:چه طور چنين چيزي ممكن است.مرا مسخره ميكني؟

فورشنده گفت:ابداً،اينها كفش هاي خودت است كه هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتي!

اين داستان زندگي اكثر ما انسان هاست. ايده آل ها و زيبايي ها را در دنياي بيرون جست و جو مي كنيم.

خوشبختي و آرامش را از ديگران مي خواهيم. فكر مي كنيم مرغ همسايه غاز است. خود كم بيني و اغلب خود نابيني با عث مي شود كه انسان خويشتن را به حساب نياورد و هيچ نشاني براي خودش قائل نباشد



+ نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:,ساعت 16:41 توسط افشین |

 

آدماها تا وقتي كوچيكن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن وقتي بزرگ تر مي شن،پول دارن ولي وقت ندارن وقتي هم كه پير ميشن پول دارن وقت هم دارن اما........

ما    د   ردسته گل لاله ندارن!

مادرها با حوصله راه رفتن رو به بچه هاشون يادميدن ولي تو پيري بچه هاشون خجالت مي كشن ويلچر شونو هل بدن!

«قند» خون مادر بالاست.دلش اما هميشه«شور»ميزنه براي ما اشك هاي مادر،مرواريد شده است در صدف چشمانش دكترها اسمش را گذاشته اند آب مرواريد!

حرف ها دارد چشمان مادر؛گويي زير نويس فارسي دارد!

دستانش را نوازش مي كنم؛داستاني دارد دستانش.

شرمنده مي كند فرزند را دعاي خير مادر، دركنج خانه ي سالمندان.....

دست پر مهره تنها دستي ست، كه اگر كوتاه از دنيا هم باشد از تمام دست ها بلندتر است......

سرم را نه ظلم ميتواند خم كند،

 نه مرگ،نه ترس،

سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم!

ادم پير مي شود وقتي مادرش را صدا مي زند اما جوابي نمي شنود......

 

دشت لاله های قرمز با کیفیت چاپ لاله قرمز

ماااااااااااااااااااااااااددددددددددددددددرررررررررررررر.....................

بيايد از همين حالا قدران باشيد

 



+ نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:29 توسط افشین |

كاش وقتي زندگي فرصت دهد             گاهي از پروانه ها يادي كنيم

كاش بخشي از زمان خويش را             وقف قسمت كردن شادي كنيم

كاش وقتي آسمان باراني است            از زلال چشم هايش تر شويم

وقت پاييز از هجوم دست باد                 كاش مثل پونه ها پرپر شويم

كاش دلتنگ شقايق ها شويم               به نگاه سرخشان عادت كنيم

كاش شب وقتي كه تنها مي شويم       با خداي ياس ها خلوت كنيم

كاش گاهي در مسير زندگي                باري از دوش نگاهي كم كنيم

فاصله هاي ميان خويش را                   با خطوط دوستي مبهم كنيم

كاش مثل آب،مثل چشمه سار             گونه نيلوفري را تركنيم

ما همه روزي از اينجا مي رويم              كاش اين پرواز را باور كنيم

كاش با حرفي كه چندان سبز نيست     قلب هاي نقره اي را نشكنيم

كاش هر شب با دو جرعه نور ماه          چشم هاي خفته را رنگي زنيم

كاش بين ساكنان شهر عشق             رد پاي خويش را پيدا كنيم

كاش با الهام از وجدان خويش              يك گره از كار دل ها وا كنيم 

كاش رسم دوستي را ساده تر             مهربان تر ،آسماني تر كنيم

كاش در نقاش ديدارمان                       شوق ها را ارغواني تر كنيم

كاش اشكي قلب مان را بشكند          با نگاه خسته اي ويران شويم

كاش وقتي شاپرك ها تشنه اند          ما به جاي ابر ها گريان شويم

كاش وقتي آرزويي مي كنيم              از دل شفاف مان هم رد شود

مرغ آرمين هم از آنجا بگذرد               حرف هاي قل مان را بشنود



+ نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:48 توسط افشین |

اگر به غاز ها وقتي از سرماي زمستان به مناطق گرم سير مهاجرت مي كنند نگاه  كنيد خواهيد ديد كه آنها به شكل 7 پرواز مي كنند . شايد علاقه مند باشيد بدانيد چرا......

با پرواز به شكل 7 راندمان پرواز در مقايسه با پرواز به تنهايي تا 71 درصد افزايش مي يابد

                                                                    درس اول:

در يك مسير حركت كردن و در قالب تيم كار كردن كمك مي كند تا سريع تر وآسان تر به مقصد برسيم با كمك به يكديگر نتايج چشمگير تر خواهد بود

وقتي غازي گروه را ترك مي كند ناچار است مشكلات تنها پرواز كردن و مقاومت هوا را تحمل كند

بنا بر اين فورا به گروه مي پيوندد و از قدرت گروهي كه پيشا پيش او حركت مي كند بهر مي جويد

                                                                      درس دوم:

در ميان و هماهنگ با گروه بودن و در يك جهت حركت كردن ميزان تلاش را كاهش ميدهد و رسيدن به هدف را آسان تر مي كند در چنين شرايطي هر كسي هم كمك ميرساند و هم دريافت كننده كمك خواهد بود

وقتي رهبر گروه از پرواز خسته مي شود......

.....به انتهاي گروه رفته و غازي ديگري رهبري گروه را بر عهده مي گيرد

                                                                      درس سوم:

رهبري را به شتراك بگذاريد اجازه دهيد در هر وقت احترام متقابل بين ما حاكم باشد.

مشكلات و كار هاي طاقت فرسا را بين هم تقسيم كنيم. توانايي ها يمان را روي هم بگذاريم و استعداد ها،منابع و قدرتمان را شريك شويم

وقتي غاز ها به شكل7 پرواز مي كنند با سرو صدايي خود يكديگر را به جلو رفتن تشويق مي كنند در اين صورت همه با يك سرعت به پيش مي روند

                                                                     درس چهارم:

وقتي تشويق شويم وبه ما شجاعت داده شود پيشرفت ها چشمگير تر خواهد بود. تشويق و جرات بخبه موقع هميشه ايجاد انگيزه ميكند قدرت مي دهد و كمك مي كند تا بهترين نتيجه حاصل شود

وقتي غازي مريض يا خسته مي شود...... مجبور است گروه را ترك كند........در اين صورت بعضي از غاز ها گروه را ترك كرده به او مك مي رسانند و او را حمايت مي كنند. اين غاز ها با او باقي خواهند ماند تا وقتي بميرد يا بتواند دوباره به گروه باز گردد. در اين صورت غازهاي كمك رسان،يا گروه ديگري تشكيل داده و يا به گروه اوليه مي پيوندند

                                                                 در س پنجم:

بيائيد در كنار هم بمانيم و به اينكه چه اختلافاتي با هم داريم توجه نكنيم،خصوصا در مشكلات و چالش هاي بزرگ اگر كنار يكديگر باشيم و همديگر را حمايت كنيم اگر بدون در نظر گرفتن اختلافاتي كه بين ما وجود دارد،روح كار گروهي داشته باشيم خواهيم توانست بر مشكلات فائق آنيم

اگر ارزش واقعي دوستي را درك كنيم،اگر از احساس ما بودن و مشاركت آگاه باشيم زندگي آسان تر خواهد شد و عمر پر بارتر خواهد گذشت



+ نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,ساعت 14:7 توسط افشین |

باز باران ،با ترانه،با گهر هاي فراوان             ميخورد بر بام خانه        من پشت شيشه تنها،استاده ،گذرها          رود ها راه اوفتاده        شاد وخرم        يك دو سه گنجشك پر گو باز هم دم          مي پرد اين سو وآن سو       ميخورد برشيشه ودر مشت سيلي آسمان      امروز ديگر نيست نيلي    ياد آرد ياد باران      گردش يك روز ديرين     خوب و شيرين      توي جنگل هاي گيلان         كودكي ده ساله بودم       شاد و خرم     نرم و نازك      چست و چابك از پرنده ، از خزنده ،از چرخنده بود     جنگل گرم و زنده   ،آسمان آبي،چو دريا    يك دو ابر اينجا و آنجا چون دل من     روز روشن،بوي جنگل،تازه و تر،همچون مي مستي دهنده            بر درختان ميزي پر    هر كجا زيبا پرنده،   بركه ها آرام و آبي          برگ و گل هر جا نمايان            چتر نيلوفر درخشان  آفتابي رودخانه   با دو سد زيبا ترانه زير پاهايدرختان      چرخ ميزد،چرخ ميزد       همچو مستا     چشمه ها چون شيشه هاي آفتابي،        نرم و خوش در جوش و لرزه    توي آنها سنگ ريزه       سرخ و سبز و زرد و آبي     با دو پاي كودكانه       ميدويدم   همچو آهو    پريدم از لب جو     دور گشتم زخانه   ميكشانيدم به پايين    شاخه هاي بيد مشكي    دست من مي گشت رنگين از تمشك سرخ مشكي      ميشنيدم از پرنده داستانهاي نهاني     از لب باد وزنده     راز زندگاني                   هر چه ميديدم در آنجا      بود دلكش بود زيبا    شاد بودم ميسرودم    گيسوي سمين مه را   شانه ميزد دست باران   بادها با فوت خوانا  مينمودندش پريشان سبزه   در زير درختان    رفته رفته گشت دريا   توي اين  درياي جوشان   جنگل وراونه پيدا   بس دلارا بود جنگل،به      چه زيبا بود جنگل بس فسانه    بس ترانه بس ترانه  بس فسانه  بس گوارا بود باران،به    زيبا بود باران مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني     راز هاي جاوداني    پند هاي آسماني    بشو از من   كودك من پيش چشم مرد فردا   زندگاني   خواه تيره   خواه روشن   هست زيبا   هست زيبا    هست زيبا   

 



+ نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت 21:48 توسط افشین |

مردي سال ها در آرزوي يافتن گنجي بزرگ بود.هميشه دلش مي خواست كارشهرش را رها كند و به دور دست ها رفته و دنبال گنج بگردد. بالاخره روزي دل به دريا زد خانه را فروخت و به صاحب جديدش داد و عازم سفر دور و دراز خويش شد صاحب خانه جديد كه عاشق گل و گياه بود تصميم گرفت خاك باغچه را عوض كرده و آن را پر از گل هاي زيبا كند.هنگام كندن زمين در كمال شگفتي به گنجي بزرگ رسيد. گنجي كه سال ها آنجا بود و صاحبخانه قبلي از آن بي خبر بود. او هم مثل اكثر آدم ها مي پنداشت ارزو هايش را بايد در دور دست ها پيدا كند

گنج در در در درون ماست و ما از آن  بي خبريم.

بخشي از وجود ماست و ما همه جا را جستجو مي كنيم مگر در درونمان

به درون خود بنگر !به وجود خود بنگر تا پادشاهي خداوند از آن تو شود. تو هرگز اين گنج را گم نكردي ،حتي براي يك لحظه؛حتي اگر بخواهي آنرا گم كني نمي تواني گنج،وجود خود توست



+ نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت 21:47 توسط افشین |

 

دلت را بتكان!غصه هايت كه ريخت،تو هم همه را فراموش كن.......
دلت را بتكان اشتباه هايت وقتي افتاد رو زمين،بگذار همانجا بماند،فقط از لا به لاي اشتباه هايت ،يك تجربه را بيرون بكش، قاب كن و بزن به ديوار دلت.....
دلت را محكم تر اگر بتكاني تمام كينه هايت هم ميريزد و تمام آن غم هاي بزرگ،و همه حسرت ها و آرزو هايت حالا آرام تر،آرام تر بتكان!تا خاطره هايت نيفتد. تلخ يا شيرين چه تفاوت ميكند؟خاطره ،خاطره است؛بايد باشد،بايد بماند كافيست؟نه،هنوز دلت خاك يك تكان ديگر بس است! تكاندي؟
دلت را ببين!چقدر تميز شد....دلت سبك شد؟حالا اين جاي«او»ست دعوتش كن !اين دل مال«او»ست.......
همه چيزريخت از دلت،همه چيز افتاد و حالا.....
وحالا تو ماندي ويك دل،
                                يك دل و يك قاب تجربه
                                                                  يك قاب تجربه و مشتي خاطره
                                                                                                                مشتي خاطره و يك « او»
                                                                 خانه تكاني دلت مبارك


+ نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت 21:3 توسط افشین |

 

شاكردي از استادش پرسيد:

حريص چيست؟و چرا مي گويند كه حريص همواره در نا آرامي است؟

استاد لحظه اي سكوت كرد و سپس با او گفت: به گندم زار برو وپر خوشه ترين گندم را بياور. ام در هنگام عبور از گندم زار يادت ياشد كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني.

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني بازگشت

استاد پرسيد چه آورده اي؟

شاگرد با حسرت جواب داد:هيچ! هر چه جلو تر مي رفتم خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا كردن پر پشت ترين ا انتهاي گندم زار رفتم

استاد گفت:حرص يعني همين به خاطر همين است كه حريص هيچ وقت آرامش ندارد حتي اگر صدها خوشه گندم داشته باشد



+ نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت 23:25 توسط افشین |

همه مداد رنگي ها مشغول بودند به جز مدادسفيد هيچ كسي به او كاري نمي داد همه مي گفتند:تو به هيچ درد ي نمي خوري!!!

يك شب كه مداد رنگي ها توي سياهي كاغذ گم شده بودند،مداد سفيد تا صبح كار كرد.....

ماه كشيد،مهتاب كشيد،و آنقدر ستاره كشيد كه كوچك و كوچك تر شد......

صبح توي جعبه ي مداد رنگي ديگر مداد سفيدي نبود!

جاي خالي او با هيچ رنگي پر نشد......

هياهوها گاهي گيچ مي كند آدم را.آنقدر كه فكر مي كني شاي واقعا خبري در اين شلوغي هاست!گاهي هم شايد خودت را انداخته باشي وسط شلوغي ها و ديده باشي واقعا خبري نيست. گاهي هم شايد به جايگاه كسي در همان هياهو ها و رنگ ها حسرت خورده باشي در آن وقت ها تو همان مداد سفيدي در اين دنيا به جاي آنكه جاي ديگران را بگيري،بگرد و جاي خودت را پيدا كن!وقتي ديگران در هياهوي كارهايشان مشغولند،تو بگرد و كار خودت را پيدا كن!

  ماه بكش!          مهتاب بكش!         ستاره بكش!         زيبا بكش!      



+ نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت 22:16 توسط افشین |

 

گروهى از فارغ التحصيلان قديمى يک دانشگاه که همگى در حرفه خودآدم هاى موفقى شده بودند، با همديگر به ملاقات يکى از استادان قديمى خود رفتند. پس از خوش و بش اوليه،هر کدام از آنها در مورد کار خود توضيح مي داد و همگى از استرس زياد در کار و زندگى شکايت مي کردند.
استاد به آشپزخانه رفت و با يک کترىبزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان  گوناگون، از پلاستيکى و بلور و کريستالگرفته تا سفالى و چينىو کاغذى(يکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و ازآنها خواست که خودشان زحمتچاى ريختن براى خودشان را بکشندپس از آن که تمام دانشجويان قديمى استاد براى خودشان چاى ريختند و صحبت ها از سر گرفته شد،
استاد گفت: «اگر توجه کرده باشيد، تمام فنجان هاى قشنگ و گران قيمت برداشته شده و فنجان هاى دم دستى و ارزان قيمت، داخل سينى برجاى مانده انداست، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم همين است. مطمئن باشيدکه فنجان به خودى خود تاثيرى بر کيفيت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد يک فنجان گران قيمت و لوکسممکن است کيفيت چايى که در آن است را از ديد ما پنهان کندچيزى که همه شما واقعاً مى خواستيد يک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترين فنجان ها رفتيد و سپس به فنجان هاى يکديگر نگاه مى کرديد.
زندگى هم مثل همين چاى است. کار، خانه، ماشين، پول، موقعيت اجتماعى و.... در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. خوشحال بودن البته به معنى اين کههمه چيز عالى و کامل است نيست بلکه بدين معنى است که شما تصميم گرفته ايد آن سوى عيب و نقص ها را هم ببينيد.
  زندگی جیره مختصری است مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد
 


+ نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت 14:6 توسط افشین |

چقدر خنده داره كه يه ساعت خلوت با خدا دير وطاقت فرساست ولي 90 دقيقه بازي يك تيم فوتبال مثل باد مي گذره!

چقدر خنده داره كه صد هزار تومان كمك در راه خدا مبلغ بسيار هنگفتيه اما وقتي كه با همون مقدار پول به خريد

 مي ريم كم به چشم مياد!

چقدر خنده داره كه وقتي مي خواهيم دعا كنيم هر چه فكر مي كنيم چيزي به فكر مون نمياد تا بگيم اما وقتي كه مي خوايم با دستمون حرف بزنيم هيچ مشكلي نداريم!

چقدر خنده داره كه وقتي مسابقه ي ورزشي تيم محبوبمون به وقت اضافه مي كشه لذت مي بريم و از هيجان تو پوست خودمون نمي گنجيم اما وقتي مراسم دعا و نيايش طولاني تر از حدش مي شه شكايت مي كنيم و آزرده خاطر ميشيم!

چقدر خنده داره كه خوندن يك صفحه و يا بخشي از كتاب آسموني مون سخنه اما خوندن صد سطر از پر فروشترين رمان دنيا آسونه!

چقدر خنده داره كه براي با خدا بودن هيچ وقت زمان كافي در برنامه روز مره خود پيدا نمي كنيم اما بقيه برنامه ها رو سعي ميكنيم تا آخرين لحظه هم كه شده انجام بدي!

چقدر خنده داره كه وقتي جوكي رو از طريق پيام و يا ايميل به ديگران ارسال مي كنيم به سرعت آتشي كه در جنگل انداخته شد همه جا رو فرا مي گيره اما وقتي سخن و پيام الهي رو ميشنويم دو برابر در مورد گفتن يا نگفتن اون فكر مي كنيم!

خنده داره اينطور نيست؟!

داريد ميخندي يا درايد فكر مي كنيد؟



+ نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:2 توسط افشین |

تصاویر زیبا

مردي تاجر در حياط قصرش انواع مختلف درختان و گياهان و گل ها را كاشته و باغ بسيار زيبايي را به وجود آورده بود،هر روز بزرگترين سرگرمي و تفريح او گردش در باغ و لذت بردن از گل وگياهان آن بودتا اين كه يك روز به سفر رفت.

در بازگشت، در اولين فرصت به ديدن باغش رفت.اما با ديدن آنجا ،سرجايش خشكش زد.....

تمام درختان و گياهان در حال خشك شدن بودند، رو به درخت صنوبر كه پيش از اين بسيار سر سبز بود كرد و از او پرسيد كه چه اتفاقي افتاده است؟

در پاسخ به او گفت:من به درخت سيب نگاه مي كردم و با خود گفتم كه من هرگز نمي توانم مثل او چنين ميوه هايي زيبايي بار بياورم و با اين فكر چنان احساس ناراحتي كردم كه شروع به خشك شدن كردم

مرد بازرگان به نزديك درخت سيب رفت اما او نيز خشك شده بود علت را پرسيدو درخت سيب پاسخ داد:با نگاه به گل سرخ و احساس بوي خوش آن به خودم گفتم كه من هرگز چنين بوي خوشي از خود متصاعد نخواهم كرد و با اين فكر شروع به خشك شدن كردم

ازآنجايي كه بوته يك گل سرخ نيز خشك شده بود علت آن پرسيده شده او چنين پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم چرا كه من پاييز نمي توانم گل بدهم.پس از خودم نااميد شدم و آهي بلند كشيدم همين كه اين فكر به ذهنم خطور كرد شروع به خشك شدن كردم

مرد در ادامه گردش خود در باغ متوجه گل بسيار زيبايي شد كه در گوشه اي از باغ روييده بود.

علت شادابي اش را جويا شد گل چنين پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشك شدن كردم چرا كه هرگز عظمت درخت صنوبر را كه در تمام طول سال سر سبزي خود را حفظ مي كرد نداشتم و از لطافت و خوش بويي گل سرخ نيز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر كه اين قدر ثروتمند ،قدرتمند و عاقل است واين باغ به اين زيبايي را پرورش داده است مي خواست چيز ديگري جاي من پرورش دهد،حتما مي خواسته است كه من وجود داشته باشم پس از آن لحظه به بعد تصميم گرفتيم تا آنجا كه مي توانم زيبا ترين موجود باشم



+ نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت 22:5 توسط افشین |

رويا ديدن در هر شب آسان است، ولي مبارزه براي تحقيق آن مشكل است

نمايش ونشان دادن پيروزي آسان است، پذيرفتن شكست باشرافت سخت است

انتقاد از ديگران آسان، اما سخت آن است كه كسي را بهبود بخشيم

در دفترچه آدرس اشخاص جا داشتن آسان است، در قلب آنها جا باز كردن مشكل است

قضاوت درباره اشتباه ديگران آسان است،تشخيص اشتباه خودمان مشكل است

قول دادن بعضي چيزها به بعضي افراد آسان است، ولي وفاي به آن عهد سخت است

گفتن اينكه ما عاشقيم آسان است، ولي نشان دادن هر روزه عشق مهم است

گريه كردن براي يك عشق از دست رفته آسان، ولي تلاش براي از دست نرفته آن مشكل است

زمين خوردن با يك سنگ آسان است،ولي بلند شدن مشكل است

اشتباه كردن براي پيشرفت آسان است متوقف كردن فكر و تبديل آن به واقعيت دشوار است

لذت بردن از زندگي آسان است ، ولي به زندگي ارزش واقعي دادن مشكل است

دريافت كردن آسان است، اهدا كردن مشكل

خواندن اين متن و فكر ارسال آن براي ديگران آسان است ،ولي پيگيري و اجراي آن مشكل است



+ نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:25 توسط افشین |

پادشاهي در يك شب سرد زمستان از قصر خارج شد هنگام بازگشت نگهبان پيري را ديد كه با لباسي اندك در سرما نگهباني مي داد

از او پرسيد:آيا سردت نيست؟

نگهبان پير گفت:چرا اي پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل كنم.

پادشاه گفت:من الان داخل قصر ميروم و ميگويم يكي از لباس هاي گرم مرا برايت بياورند.

نگهبان ذوق زده شد واز پادشاه تشكر كرد.اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اسرا فراموش كرد

صبح روز بعد جسد سرمازده پيرمرد را در حوالي قصر پيدا كردند در حالي كه در كنارش باخطي ناخوانا نوشته بود«اي شاه من هر شب با همين لباس كم سرما را تحمل ميكردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاي درآورد!»

يادمان باشد به راحتي وعده ندهيم ولي اگر داديم برسر پيمانمان باشيم و در اجراي عهد پايدار بمانيم كه گفته اند جوانمردان در گرو عهد وپيمان هستند



+ نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت 1:36 توسط افشین |

شخصي در خيابان صفي از گدايان را ديد.لحظاتي بعد چند نفر را ديد كه دچار نقص جسمي و ذهني بودند.او به جمعيت انسانهاي رنج كشيده نگاه كرد،صدايش را بلند كرد و خطاب به خداوند ناله كنان گفت:خداوندا!!چطور ممكن است كه خالق مهرباني مانند تو اين چيز هارا ببيند و هيچ كاري براي شان نكند؟! تا شب در همين فكر ها بود،شب هنگام خواب انگار همان صحنه ها را دوباره ديد و همان سوال را از خدا پرسيد بعد از سكوتي طولاني صداي خدا شنيده شد كه مي گفت من كاري براي شان كرده ام ،تو را آفريدم



+ نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت 1:35 توسط افشین |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد